خرید ارزان نوآوری در عرصه سیاست و حکومت 264 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : Word (..docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 188 صفحه

قسمتی از متن Word (..docx) :

نوآوری در عرصه سیاست و حکومت منابع مقاله: امام خمینی و قرائتی نوین از دین، موسوی تبریزی، سید حسین ؛ صفحه: 1 اشاره فرمودید که امام در موضوع حکومت و در بحث ولایت فقیه، جامع‏نگر بودند، یعنی اسلام را در همه ابعاد و جوانب آن می‏نگریستند.اگر ممکن است بفرمایید که آیا چنین نگرشی در فقهای پیش از ایشان هم بوده است؟ در ضمن امام چگونه به این نتیجه رسیدند که جامعیت اسلام، حکومت را هم پوشش می‏دهد؟ ـ جامعیت اسلام، نکته‏ای نبود که فقهای بزرگ پیش از ایشان یا همزمان با ایشان از آن غافل باشند.تفاوت عمده امام با دیگران، بینش سیاسی آن بزرگمرد بود.حضرت امام تشکیل و اداره حکومت را از وظایف مهم و اصلی علمای اسلام می‏دانستند.بعضی ممکن است، کمک به حکومت دینی را وظیفه بدانند.اما اصل تاسیس حکومت را در شرح وظایف فقیه نیاورند. امام این طور فکر نمی‏کردند، بلکه فقیه را موظف به بنیانگذاری حکومت و نظام می‏دانستند .در این تفکر، مبارزه با ظلم نه برای تعدیل حاکمان است، بلکه برای براندازی ظلم است.امام مبارزه با شرک و کفر و ظلم را از رهگذر حکومت می‏جستند و موفق می‏دانستند.ایشان دو وظیفه برای خود و هر فقیه دیگری در نظر داشتند: اداره صحیح امور مردم، و محو ظلم.همین طور که هرکسی می‏فهمد، این دو برنامه، تنها در سایه حکومت، جامه عمل می‏پوشد. بنده قبل از انقلاب در صحبت با بعضی از مراجع معاصر، فهمیدم که این بزرگواران تشکیل حکومت دینی را از وظایف مردم می‏دانند.یعنی فقیه تنها، باید مردم را ارشاد کند و به آنان بگوید که بعد از تشکیل حکومت، رفتار اسلامی چیست یا چه باید کرد؟ خصوصا اگر براندازی حکومتهای موجود، با ضرر و خطر همراه باشد، لزومی نمی‏دیدند که اقدام کنند.یعنی برخورد را واجب شرعی و لازم عقلی نمی‏دانستند.در این بینش، مردم باید حکومت دینی را بر پا دارند و برای اجرای حدود به علما مراجعه کنند. حتی گاهی برای این طرز تفکر، به آیات و روایات هم، استناد می‏کردند.به خدمت یکی از همین بزرگواران عرض کردم که حضرت امیر (ع) فرمودند: «قیام من برای آن بود که حدود الهی را اجرا کنم.» ایشان فرمودند: «چون مردم گرد حضرت جمع شدند و حکومت را به آن گرامی سپردند، امام خود را موظف دید که اجرای حد کند.» پس تفاوت امام با بسیاری از فقها در اعتقاد به جامعیت اسلام نبود.جامعیت را همه می‏پذیرفتند .امتیاز امام این بود که جامعیت اسلام را در تشکیل حکومت می‏جست و آن را از وظایف هر مسلمانی، بویژه دانشمندان اسلامی قلمداد کردند.امام مسئله حکومت اسلامی را از دهه چهل به بعد مطرح کردند و خیلی هم بر آن پای فشردند.تا آنجا که، پهلوی تنها رقیب جدی و سرسخت خود را امام می‏دانست. اینکه عرض می‏کنم تفاوت امام خمینی با فقهای دیگر، در بینش سیاسی بود، از اینجا روشن‏تر می‏شود که امام مبارزه با ظلم را به هر قیمتی واجب می‏دانستند.ولی اکثر فقها می‏گفتند : مبارزه با ستم، نوعی نهی از منکر است، و نهی از منکر شرایطی دارد که اگر آن شرایط فراهم نبود، لازم نیست.یکی از آن شرایط هم این است که خطر جانی در پی نداشته باشد.سخن امام این بود که منکر اگر ظلم کلی و فراگیر باشد، نهی و مبارزه با آن واجب است، اگرچه به کشتار و شهادت بینجامد. اندیشه حکومت را دقیقا امام از سال چهل و هفت یا هشت، مطرح کردند. ولی اصل مبارزه با ظلم، مخالفت با اسرائیل، استقلال از آمریکا، مبارزه با فحشا و...از سال چهل و دو شروع شد.این نشان می‏دهد که موضوع حکومت و نظام سیاسی، صورت کامل و هماهنگ مبارزات اسلامی است. به نظر می‏آید، امام در اصل ولایت فقیه به یک توسعه مفهومی اعتقاد داشتند.یعنی معنا و مفهوم ولایت فقیه را در پیش از آنچه نزد پیشینیان بود، توسعه دادند.این گسترش مفهومی را امام با سایر عناصر مطرح در حوزه نیز سرایت دادند.مثلا همین پدیده تبلیغ را اگر در نظر بگیریم، اگر حوزه بر اساس اندیشه‏های امام هدایت و برنامه ریزی شود، وضعیتی بسیار گسترده‏تر، ژرفتر و متنوعتر از وضعیت سنتی خود را خواهد داشت.حتی اگر مبانی فکری فقهای دیگر را اساس قرار بدهیم و بگوییم تشکیل حکومت از وظایف مردم است، این وظیفه را می‏توان از طریق تبلیغ به آنان گوشزد کرد.نظر حضرت عالی در این زمینه چیست؟ ـ همین طور که می‏فرمایید اضافه می‏کنم که امام برای رسیدن به اهداف بلندی که داشت، مقدمات آنها را فراهم کرد.رویه امام این نبود که مثلا یک مسیحی را به اسلام تشرف بدهند، یا آنقدر در گوش شرابخوار و زناکار بخوانند که توبه کنند.اینها برد کمی دارد.خیلی از فعالیتهای پر سر و صدای برخی از دلسوزان اسلام، با همه قداست و معنویتی که داشتند، محدوده اندکی را پوشش می‏داد.مبارزه با فقر، ستم، فحشا و بی اعتقادی در برنامه همه بود. امام توسعه مفهومی در عناصر حوزوی ـ که شما گفتید ـ فقط در کار امام و پیروان ایشان مشاهده می‏شد.امام دنبال این نبودند که چند گرسنه را سیر کنند، چند نوجوان را به راه بیاورند، بیمارستانی بسازند و گناهکاران را توبه‏بدهند.امام به ریشه‏ها می‏اندیشیدند و از همه استعدادهای حوزه، از جمله تبلیغ، برای ریشه کن کردن آنها سود می‏جستند.در دستگاه فکری امام همه نیروهای فکری، انسانی، مالی و اعتباری بسیج شده بودند که ریشه‏ها را بسوزانند .اگر ریشه قطع می‏شد، آن وقت: یدخلون فی دین الله افواجا ، انگشت اعتراض امام به سمت کانونهای فرهنگ ساز، مثل رادیو و تلویزیون، دانشگاه، مدارس، ادارات و در راس همه حکومت بود. امام مثل هر شخصیت تیز بین و مآل اندیشی می‏دانست که افراد جامعه از هم تاثیر می‏پذیرند .با اصلاح یکی دو نفر، درمان کردن مردم یک محله و با توبه دادن چند جوان، کار درست نمی‏شود .چون شما دو سال زحمت می‏کشید و چند نفر را به راه می‏آورید.ولی همینها در عرض چند ساعت، دوباره به فساد کشیده می‏شوند.چون کشور از مراکز فساد پر بود.رادیو فاسد بود، تلویزیون مفسده انگیز بود، دانشگاهها جوانان را منحرف می‏کردند و خلاصه همه جا لانه فساد شده بود.حمله امام به ریشه‏ها بود، و لو اینکه ریشه‏ها در خارج از مرزهای کشور باشند.این بود که امام همیشه، آمریکا و انگلستان و استکبار جهانی را هدف قرار می‏داد.ایشان شاه را هم عمله و وسیله آنها می‏دانست.از اوج به مسائل نگاه می‏کردند لذا مشکلات جزیی را برای خود حل کرده بودند. هدف امام الهی کردن فرهنگ جامعه بود.با این هدف جو عمومی اجتماع، رعایت حقوق الهی و کمک مردم امکان داشت.انفاق، عدالت، از خود گذشتگی، حق مداری خیلی خوب است.اما اگر فضای کلی جامعه این گونه نباشد، کسی نمی‏تواند این ارزشها را پایدار و فراگیر نگه دارد.انقلاب اسلامی به رهبری امام این خاصیت را داشت.یعنی جو و فضای جامعه، الهی شده بود.مردم در دوران انقلاب، همه فداکاری می‏کردند.اگر کوچکترین مشکلی برای کسی پیش می‏آمد، مشکل همه بود.مستمندان تحقیر نمی‏شدند، سرمایه داران به سرمایه‏های خود نمی‏بالیدند.سادگی یک ارزش بود.مردم به حقوق شرعی و عرفی خود قانع بودند.این همان چیزی بود که امام می‏خواست .یعنی یک جامعه سراپا دینی و الهی.یادم هست در مدرسه علوی، کیسه‏های پول، یکی پس از دیگری می‏آمد، این پولها را کسانی به انقلاب هدیه می‏کردند، که ممکن بود تا چند ماه پیش، از یک ریال آن نمی‏گذشتند.به تعبیر خود امام، مردم الهی شده بودند. همان وقتها، بعضی از فضلای حوزه حتی روشنفکران حوزه، حرفهایی می‏زدند، مقالاتی می‏نوشتند و عقیده‏هایی را رواج می‏دادند که در نهایت اگر خیلی موفق می‏شدند، شاخه‏ای از فساد را قطع می‏کرد.مجله مکتب اسلام، با چه طول و تفضیلی راجع به زیانهای مشروبات الکلی، مقاله چاپ می‏کرد یا اینکه نگاه کردن به تلویزیون برای چشم ضرر دارد.همان موقع ایران پر شده بود از میکده‏ها و مراکز فساد.تلویزیون با برنامه‏های مفسده انگیزش بیشترین وقت مردم را گرفته بود.اگر کسی این مقالات را می‏خواند، فکر می‏کرد تلویزیون برای این حرام است که به چشم انسان صدمه می‏زند! امام زمامداران را هدف می‏گرفت.چون می‏دانست که همه این مفاسد یک سرچشمه دارد، و آن حکومت فاسد پهلوی است، و آن هم خود از یک سرچشمه دیگر که بیرون از مرزهای کشور است آب می‏خورد.حالا شما ببینید که چقدر بین این دو رویه اختلاف بود. امسال توسط رهبر انقلاب اسلامی، سال نوآوری و شکوفایی نامگذاری شده است. اگر آحاد جامعه موفق شوند که از استعدادهای وجودی خویش و ظرفیتها و توانایی هایشان بخوبی بهره برداری نمایند به «خودشکوفایی» رسیده و از این رهگذر جامعه نیز پویا و رشد یافته می شود. در مقاله حاضر نویسنده کوشیده است نگاهی گذرا به این مقوله داشته باشد. مطلب را با هم از نظر می گذرانیم. شخصیت انسانی از پیچیدگی های بسیاری برخوردار است. این پیچیدگی در جامعه انسانی نیز خود را نشان می دهد. ظرفیت هایی شخصیتی در جامعه به شکل ظرفیت های اجتماعی خود را نشان می دهد. از این روست که نمی توان از ظرفیت ها و توانمندی های اجتماعی سخن گفت و از ظرفیت های انسانی چشم پوشید. این نگرش بر این باور است که میان فرد و اجتماع و شخصیت فردی و جامعه و تاریخ انسانی ارتباط فراتر از آن است که بتوان از هر یک به تنهایی سخن گفت. در نگرش و تحلیل قرآنی انسان موجودی فراتر از هر موجودی است که در تصور و حتی تخیل انسانی بگنجد؛ زیرا وی را خلیفه و جانشین خدا بر هستی دانسته است. این بدان معناست که غیر از خداوند تبارک و تعالی هیچ موجودی را نمی توان یافت که در حد و اندازه های انسانی پدید آمده و آفریده شده باشد. انسان، موجود منحصر بفرد در آیات قرآنی بر این نکته تاکید شده است که وی موجودی است که همه اسمای الهی را در خود به شکل نرم افزاری و غیرفعال دارا می باشد؛ تلاش های انسانی در یک فرآیند آن را به شکوفایی و باروری می رساند. اسمای الهی در تفسیر و تحلیل قرآنی به معنای ظرفیت هایی است که در انسان به شکل قوه در ذات وی نهاده و سرشته شده است. از این روست که انسان از همه چیزها، قدرت ها و ظرفیت هایی برخوردار است که در خداوند به فعلیت در آمده است. اگر الوهیت مطلق و ربوبیت مطلق خداوندی را کناری بگذاریم هم از الوهیت و ربوبیت طولی مقید برخوردار می باشد و هم از دیگر قدرت های الهی چون قدرت، خالقیت، زنده کردن و میراندن و تعلیم و تزکیه و تکلیم و تهذیب و امور دیگری که جزو قدرت های خداوندی شمرده می شود. از این روست که خداوند مدیریت و تدبیر هستی و موجودات آن را حتی موجودات برتر فرازمینی و فرامادی چون فرشتگان و جنیان را به عهده او گذاشته است و انسان کامل به خلافت از سوی خداوند همه آن ها را ربوبیت کرده و به کمال شایسته ایشان می رساند. البته این زمانی است که شخص خود در تلاشی که در اصطلاح قرآنی به آن کدح می نامد در یک فرآیند زمانی بکوشد تا سرمایه های سرشته در ذات خویش را به فعلیت رساند. در روان شناسی بر این نکته تاکید می شود که انسان در چند مرحله خود را به کمال می رساند. این کمال رسانی در دو جنبه مادی و معنوی و نیز در دو حوزه شخصیت فردی و اجتماعی است. وقتی انسان در یک فرآیند با تلاش و کوشش خود توانست تا اسمای الهی را در خود به فعلیت رساند به مقام خلافت انسانی دست می یابد و شخص برتر را شکل می بخشد که توانایی مدیریت بر هستی را دارا می باشد. شکوفایی افراد در جامعه در حوزه اجتماعی نیز این گونه است شخص در یک فرآیندی شخصیت و هویت اجتماعی خود را شکل می بخشد و توانایی همگرایی و بهره گیری از مواهب اجتماعی را برخوردار می شود. مجموعه ای که از انسان های کامل هر چند در بخش عمده ای از توانایی ها و ظرفیت ها به وجود می آید و در اصطلاح قرآنی از آن ها به جامعه ایمانی یاد می شود، جامعه برتر و نمونه ای است که به شکوفایی رسیده است. شکوفایی در جامعه برتر به معنا و مفهوم بهره گیری از همه ظرفیت های فعلیت یافته در جامعه است و اگر بخواهیم برای آن همانندی بیابیم می توان به خودشکوفایی در روان شناسی شخصیت انسانی اشاره کرد. خود شکوفایی به معنای آن است که شخص از همه ظرفیت ها و توانمندی های خویش بهره گیرد. در این حالت است که نوعی اعتمادبه نفس و عزت نفس در آدمی پدید می آید که وی را از دیگری بی نیاز می کند. این عدم وابستگی به دیگری به معنای منفی آن نیست بلکه به معنا و مفهوم آن است که شخص می خواهد از همه ظرفیت های خویش بهره گیرد و اگر از دیگری نیز بهره می گیرد و به واسطه آنان برخی از نیازهای فردی خویش را پاسخ می دهد در حقیقت بخشی از همان توانایی بهره گیری از دیگری است که هر کسی از آن برخوردار نمی باشد مگر آن که بتواند شخصیت خویش را به گونه ای بسازد که وی را موفق به کنترل و مدیریت دیگری کند. این گونه است که شخص با اعتماد به نفس کامل و به دور از هرگونه وابستگی ذلت گونه می تواند از بهترین شیوه تحمل دیگری و ارتباط و بهره گیری از توانمندی های آنان خود را به سوی کمال بکشاند. بکارگیری همه قوا و ظرفیتها چنین حالتی را نیز می توان در جامعه ایمانی و نمونه برتر یافت. جامعه برتر با عزت و اعتمادبه نفس نه تنها از ظرفیت ها و توانمندی های خودی و شهروندان خود بهره می گیرد بلکه با مدیریت و تدبیر برخاسته از ایمان از توانایی و ظرفیت های موجود در دشمن نیز به نفع خود سود می برد. چنین مسئله ای را پیامبر(ص) به اشکال مختلف بیان داشته است که یکی از آن ها مسئله به کارگیری از ظرفیت های شیطان برای اهداف خدایی خود و جامعه ایمانی بوده است. آن حضرت(ص) در روایتی می فرماید: اسلم شیطانی بیدی؛ شیطانی من به دست من اسلام آورد و تسلیم گردید. به این معنا که من حتی توانستم دشمن خویش را برای اهداف خود رام کنم و از آن بهره گیرم. اگر مسئله اسلام آوری را در این جا نپذیریم بی شک تسلیم و مدیریت شیطان و قوای دشمن در آن به خوبی نمودار است. این شیطان که در روایت بیان شده است می تواند ابلیس باشد و می تواند قوای شیطان باشد که فجور را الهام می کند و آدمی را به سوی هواهای نفسانی سوق می دهد. بنابراین آن حضرت در هر حال توانست دشمن خویش را برای اهداف ایمانی و کمالی خویش به کار گیرد. جامعه ایمانی می بایست این گونه باشد و بتواند خود را برای رسیدن به اهداف خویش از هر گونه امکانات و ظرفیت های جامعه و حتی دشمنان خویش بهره گیرد. پس از شکوفایی و بهره گیری از ظرفیت های آن چه مهم و اساسی است پاسخ گویی به نیازهای نوشونده است. همان گونه که شرایط زمانی و مکانی و تغییر مقتضیات عصری چیزهای جدیدی را می خواهد و می طلبد پاسخ های نوین و تازه ای نیز نیاز است تا به این خواسته ها و شرایط پاسخ های درخور دهد. این پاسخ می بایست بر پایه اصول و ارزش هایی باشد که جامعه را ساخته و به مقام شکوفایی رسانده است. جامعه بر پایه بینش و نگرش ها و نیز ارزش ها و اصول خاصی توانسته است به این شکوفایی برسد. از این مرحله نیز می بایست براساس همان ارزش ها و اصول پاسخ های درست و راهکارها و سازوکارهای راستی را یافت که بتواند به شرایط زمانی پاسخ دهد. گستره نوآوری تاکید بر پاسخ مبتنی بر اصول و ارزش ها از آن روست که همین بینش ها و نگرش ها و ارزش ها بوده است که توانسته جامعه را تا این مرحله پیش برد و هر گونه تغییر در اصول و ارزش ها می تواند نه تنها بازدارنده بلکه واپس گرایانه باشد و حتی همگرایی جامعه را با خطر بحران هویت مواجه سازد. این نوآوری ها می تواند در روش ها و یا برخی از اصول غیرثابت و متغیر انجام شود. به این معنا که می تواند در روش ها و شکل ها باشد و هم می تواند در برخی از ماهیت ها و محتوایی که ارتباطی با اصول ثابت ندارد و بنیاد آن را دگرگون نمی کند اتفاق بیافتد. قرآن این گونه مسائل را در داستان تاریخ بشر که از آدم تا خاتم(ص) گزارش کرده آورده است. قرآن بیان می کند که خداوند در هر عصری مجموعه ای را فروفرستاده است که از آن به عنوان منهاج و روش های نوشونده یاد کرده است تا برای هر عصر تاریخی بتواند مفید و سازنده باشد و فرد و جامعه را به سوی کمال شایسته پیش برد. از این رو سخن از شریعه به میان می آید؛ به این معنا که جامعه بتواند خود را با بخشی از محتوای جدید همراه با روش های تازه به کمال برساند. به هر حال آن چه جامعه برتر ایمانی در این زمان نیاز دارد آن است که نیازهای نوشونده خویش را با بهره گیری از اصول و ارزش ها پاسخ های در خور دهد و از همه ظرفیت های موجود بهره گیرد. عنوان مقاله: انواع نوآوری از دیدگاه سازمان مولف/مترجم: سایت مهندسی ساخت و تولید موضوع: نوآوری و شکوفایی سازمانی سال انتشار(میلادی): 2006 وضعیت: تمام متن منبع: سایت مهندسی ساخت و تولید-smeir.ir تهیه و تنظیم: پایگاه مقالات مدیریت www.maqale.coo.ir مقدمه:
فرمت فایل ورد می باشد و برای اجرا نیاز به نصب آفیس دارد

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

دانلود فایل های تخصصی | پاورپوینت| تحقیق| مقاله| نمونه سوال| فرمول| پیشینه دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید