مبانی نظری تحقیق اختلال بدشكلي بدن و فراشناخت (docx) 29 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 29 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
درمان فراشناخت
اختلال بدشكلي بدن و فراشناخت
نظریه و ماهیت درمان فراشناختی
2-20- انواع تغییر فراشناختی
2-21- اثربخشی درمان فراشناختی بر اختلال افسردگی اساسی
2-22- رابطه باورهاي فراشناختی با اختلال افسردگی و اضطراب
2-23- درمان فراشناختی بر اضطراب و افسردگی
2-24- پیشینه¬ی پژوهشی
2-24-1- پژوهش¬¬های داخلی
2-24-2- پژوهش¬¬های خارجی
منابع فارسی
درمان فراشناخت
اختلال بدشكلي بدن و فراشناخت
فراشناخت عبارت است از هر نوع دانش يا فرآيند شناختي كه در آن ارزيابي يا كنترل شناختي وجود داشته باشد. از يك نظر آن را ميتوان به عنوان يك جنبهي عمومي از شناخت در نظر گرفت كه در تمام فعاليتهاي شناختي نقش دارد. نخستين بار آدرين ولز، درمان فراشناختي را معرفي كرد (Flavell, 1979).
علت پديد آمدن درمان فراشناختي پر نمودن نقصهاي درمان شناختي بود، اين روش درماني از رفتار درماني شناختي متفاوت است. زيرا به جاي اين كه درمان شامل چالش با افكار و باورها در مورد تروما و يا مواجهههاي مكرر و طولاني مدت با خاطرات مربوط به تروما باشد، شامل ارتباط با افكار به طريقي است كه مانع ايجاد مقاومت و يا تحليل ادراكي پيچيده شود و بتواند راهبردهاي تفكر ناسازگار در مورد نگراني و همچنين نظارت غير قابل انعطاف بر تهديد را از بين ببرد. نظريههاي شناختي در مورد آن چه كه باعث به وجود آمدن الگوهاي غير مفيد تفكر ميشوند توضيحات مختصري ارايه كردهاند وجود باورهاي منفي به طور مشخص نميتوانند دربارهي الگوي تفكر و پاسخهاي متعاقب آن توضيحي ارايه دهند. آن چه در اين جا مورد نياز است به حساب آوردن عواملي است كه تفكر را كنترل كرده و وضعيت ذهن را تغيير ميدهند. اين عوامل اساس نظريهي فراشناختي است (Wells, 2000).
تحقيقات مختلف نشان دادند كه بين جنبههاي خاصي از فراشناخت با اختلالات روانشناختي رابطهاي وجود دارد (Wells, 1994). مطالعهي Cooper and Osman (2007)، نشان داد كه افراد مبتلا به اختلال بدشكلي بدن از لحاظ كنترل فكر در مورد بدشكلي ظاهر، باورهاي مثبت و منفي دربارهي نگراني نسبت به بدشكلي ظاهر، راهبردهاي كنترل فراشناختي، رفتارهاي ايمني نسبت به افكار و تصاوير در مورد بدشكلي ظاهر و عينيت دادن به افكار و تصاوير مربوط به بدشكلي ظاهر خود از افراد گروه شاهد، متفاوت ميباشند.
تحقيقاتي كه در مورد درمان فراشناختي بر روي اختلالات هيجاني انجام شدهاند عبارتند از مطالعهي Wells و همکاران (2012) كه با استفاده از مدل فراشناختي بر روي افراد مبتلا به اختلال اختلال وسواسي جبري دريافتند كه تمام بيماران در پس آزمون، بهبودي معنيداري را در علايم اختلال وسواسي جبري نشان دادند كه اين نتايج در 3 و 6 ماه بعد نيز باقي ماندند.
در مطالعهاي Ross and Van (2008)، با استفاده از مدل فراشناختي ولز جهت درمان اختلال اختلال وسواسي جبري بر روي گروهي از بيماران ( 6 زن و 6 مرد) و در دامنه ي سني 21 تا 58 سال دريافتند كه در پس آزمون و در 3 و 6 ماه از دورهي پيگيري 7 بيمار، علايم كامل بهبودي را نشان دادند. مطالعاتي نيز كاربرد موفقيت آميز مدل فراشناختي را در درمان اختلال اضطراب منتشر و درمان اختلال استرس پس از سانحه نشان دادهاند.
نظریه و ماهیت درمان فراشناختی
افکار مهم نیستند، اما پاسخ شما به این افکار مهماند. همه، افکار منفی دارند و هرکسی گاهی افکار منفی خود را باور میکند. اما همه دچار اضطراب، افسردگی و ناراحتی هیجانی پایدار و مداوم نمیشوند. پرسش مهم این است: چه چیزي افکار را کنترل کرده و تعیین میکند که آیا فرد میتواند خود را از شر این افکار منفی رها سازد یا این که در دام ناراحتی عمیق و مداوم گرفتار میشود؟
فرض کنید که فراشناختها مسئول کنترل سالم و ناسالم ذهن هستند. به علاوه، این اثر بر این اصل استوار است که آنچه هیجانها و نحوهي کنترل آنها را تعیین میکند، نه «چیستی» افکار فرد (به چه فکر می کند) بلکه چگونگی تفکّر فرد است. تفکر را میتوان به اُرکستر بزرگی تشبیه نمود که نوازندگان و آلات موسیقی زیادي در آن حضور دارند. براي تولید یک پیش درآمد قابل قبول، وجود دفتر نُت و رهبر ارکستر ضروري است. فراشناخت به مثابهي دفتر نُت و رهبر پشت تفکر است.
فراشناخت، کاربرد شناخت دربارهي شناخت است. فراشناخت فراوردهها و فرایندهاي آگاهی را پایش (نظارت)، کنترل و ارزیابی میکند. براي بسیاري از ما، تجربهي ناراحتی هیجانی، گذرا و کوتاه مدت است، چون راههاي مقابلهي انعطافپذیر با عقاید منفی ساختهي ذهنمان (مانند افکار و باورها) را آموختهایم. رویکرد فراشناختی بر این باور است که افراد به این دلیل در دام ناراحتی هیجانی گرفتار میشوند که فراشناختهاي آنها به الگوي خاصی از پاسخدهی به تجربههاي درونی منجر میشود که موجب تداوم هیجان منفی و تقویت باورهاي منفی میشود. این الگو سندرم شناختی-توجهی خوانده میشود که شامل نگرانی، نشخوار فکري، توجه تثبیت شده و راهبردهاي خودتنظیمی یا رفتارهاي مقابلهاي ناسازگارانه است. گوشه اي از این الگوي مخرّب را میتوان در پاسخ یکی از بیماران مشاهده کرد. از این بیمار پرسیده شد:
«مهمترین چیزي که در جریان درمان فراشناختی افسردگی آموختی ، چیست؟» او پاسخ داد: «مشکل اصلی من این نیست که افکار منفی دربارهي خودم دارم، مشکل اصلی نحوهي پاسخدهی من به این افکار است، دریافتم که عملکرد من مانند ریختن بنزین روي آتش است. من قبلاً متوجه این فرایند نبودم». این بیمار متوجه شد که پاسخهایش به افکار منفی خود، ناخواسته به شکلگیري سبک تفکر ناسازگارانهاي منجر شده بود که خود انگارهي منفی او را تقویت میکرد.
درمان فراشناختی بر این اصل استوار است که فراشناخت براي درك نحوهي عملکرد شناخت و نحوهي تولید تجربههاي هشیارانهي ما دربارهي خودمان و جهان اطرافمان بسیار مهم است. فراشناخت چیزهایی را که به آن توجه میکنیم و نیز اطلاعاتی را که واردهشیاري ما میشوند، تعیین میکند. همچنین فراشناخت ارزیابیهاي ما را شکل میدهد و بر انواع راهبردهایی که براي تنظیم افکار و احساساتمان به کار میبریم، اثر میگذارد.
فرض بنیادي درمانهاي شناختی-رفتاري سنتی مانند نظریهي طرحوارهاي بک (بک، 1976-1967) و درمان عقلانی-هیجانی-رفتاری (الیس، 1962 ؛ الیس و هارپر، 1967، 1976) آن است که اختلال یا سوگیري در تفکّر موجب اختلال روانشناختی، میشود. هر دوي این رویکردها بر نقش محوري باورهاي ناکارآمد تأکید مینمایند. درمان فراشناختی به عنوان یک اصل کلی با این دیدگاه موافق است و همین امر آن را در زمرهي درمانهاي شناختی قرار میدهد. با این حال، فرق آن با رویکردهاي قبلی در توجه به سبک خاص تفکر و انواع باورهایی است که نظریههاي دیگر به عنوان علت اختلال روانشناختی بر آنها تأکید نمیکنند. سبک تفکر مورد تأکید درمان فراشناختی، تحریفهاي شناختی مانند معیارهاي مطلقگرا یا تفکّر سیاه و سفید نیست. سبک مورد توجه درمان فراشناختی، سندرم شناختی-توجهی (CAS) است که با درگیري افراطی در تفکر کلامی مداوم و مشغولیت ذهنی به شکل نگرانی و نشخوار فکري مشخص میشود. این وضعیت با سوگیري توجهی خاص که در آن توجه فرد بر تهدید متمرکز میشود، همراه است. باورهایی که در درمان فراشناختی حایز اهمیت هستند، شناختهاي معمولی مورد توجه در درمان هایی شناختی-رفتاري و عقلانی-هیجانی- رفتاري، دربارهي جهان، خود جسمانی و خود اجتماعی نیستند، بلکه باورهاي فرد دربارهي تفکّر (باورهاي فراشناختی) هستند (شفيعي سنگ آتش و همکاران، 1391).
رویکرد درمان شناختی-رفتاري سنتی به اختلال روانشناختی بیان میکند که این رویدادها نیستند که موجب مشکلات روانشناختی میشوند، بلکه شیوهي تفسیر این رویدادها باعث بروز مشکلات میشود. درمان شناختی-رفتاري با معانی که افراد به تجربههاي خود نسبت میدهند، سروکار دارد. این دیدگاه فرض مینماید که مشکلات روانشناختی نتیجهي نگرشهاي تحریف شده و نادرست فرد نسبت به خود و جهان است. از این رو درمان شناختی-رفتاري به تغییر محتواي افکار و باور شخص دربارهي درست بودن این محتوا میپردازد. در مقابل، درمان فراشناختی با شیوهي تفکر افراد سروکار دارد و معتقد است که مشکلات افراد، محصول سبک تفکر انعطاف ناپذیر و تکراري در واکنش به افکار، احساسات و باورهاي منفی است. این رویکرد درمانی بر تغییر این سبک پردازشی غیرمفید تأکید میکند. رویکرد فراشناختی تأکید مینماید که هرگونه چالش با موضوعات شناختی (محتوا)، به طور انحصاري در سطح فراشناختی رخ میدهد. براي مثال اگر بیمار افسردهاي را که معتقد است «من بیارزش هستم» در نظر بگیریم، درمانگر شناختی-رفتاري با طرح این سؤال که «چه شواهدي براي این طرز فکرتان دارید؟» به مبارزه با این مسأله میپردازد. در مقابل، درمانگر فراشناختی میپرسد: «در ارزیابی میزان ارزشمندي خود، چه نمرهاي به خودتان میدهید»
هر دو رویکرد شناختی-رفتاري و درمان فراشناختی تأکید مینمایند که محتواي باورها و افکار، نوع اختلال تجربه شده را تعیین میکنند. افکار مربوط به خطر موجب اضطراب میشوند و افکار مربوط به فقدان و بیارزش شمردن خود، به احساس غمگینی منجر میشوند.
درمان فراشناختی ادعا میکند که این نوع محتوا موجب اختلال نمیشود، چون اکثر افراد این نوع افکار را دارند، اما در بسیاري از آدمها هیجانهاي منفی موقّتی و گذرا هستند. اختلال هیجانی مشکلی است که در آن فرد گرفتار حالت پریشانی میشود. این نوع اختلال مزمن یا عود کننده است. اختلال هیجانی پیامد فرایندهاي فراشناختی است که به شکلگیري سبکهاي تفکّر خاصی منجر میشوند و فرد را در وضعیتهاي طولانی مدت و عود کننده پردازش منفی اطّلاعات مربوط به خود گرفتار میسازند. به طور کلی، درمان فراشناختی با عواملی سروکار دارد که منجر به تفکر پایدار و مقابلهي نامناسب میشوند. در درمان شناختی-رفتاري فرض بر این است که تفسیرهاي غلط فرد از رویدادها، از باورهاي او نشأت میگیرند، اما باورهاي مورد تأکید، در حیطهي شناختی متداول و معمول قرار دارند. این باورها شامل باورهایی از قبیل «جهان خطرناك است» و «من بیکفایتم» هستند.
2-20- انواع تغییر فراشناختی
درمان فراشناختی بر دو نوع تغییر فراشناختی بنیادي تأکید میکند. این تغییرات عبارتند از:
بیمار چگونه با افکارش رابطه برقرار میکند و آنها را تجربه مینماید (براي مثال، ماهیت آگاهی تجربی)
فرد چه نوع باورهایی دربارهي افکارش دارد.
این دو عامل به هم وابستهاند، ولی یکسان نیستند.
در مثالهاي توصیف شده در بالا، بیماران افکار خود را درآمیخته با واقعیت تجربه میکنند و از طریق سندرم شناختی-توجهی (CAS) به آنها پاسخ میدهند. در سطح باورهاي مربوط به افکار، همهي بیماران بر این باورند که افکار، امیال یا تکانههایشان مهمااند و از معنی یا قدرت خاصی برخوردارند.
درمان فراشناختی، بر کسب شیوهي بدیل تجربه کردن افکار، و تغییر باورهاي فرد دربارهي معنی و اهمیت افکار و احساسات تمرکز مینماید. هم چنین درمان، بر تغییر باورهاي فرد دربارهي آیینمنديهاي وسواسی و راهبردها و ملاكهاي درونی نامناسبی که افراد مبتلا به اختلال وسواس براي تعیین سطح تهدید در موقعیتها به کار میبرند، تأکید مینماید.
مدل فراشناختی به رویکردهاي درمانی نوآورانهاي منجر شده است که با رویکردهاي پیشین تفاوت عمدهاي دارند. براي نمونه، رویارویی طولانی و مکرر براي ایجاد تغییر شناختی و عاطفی ضروري نیست. در این رویکرد، رویارویی با مدل فراشناختی تلفیق شده و براي آزمودن پیشبینیهاي مبتنی بر باورهاي فراشناختی به کار میرود.
درمان فراشناختی با بازنویسی طرحهاي ذهنی بیمار براي عمل کردن و شناخت، بر تغییر راهبردهاي مورد استفادهي او براي هدایت رفتار و پردازش متمرکز میشود. درمان، باورهاي فراشناختی دربارهي افکار و نیز شیوهي برخورد افراد با افکار مزاحم خود را به چالش میکشد.
در مورد اخیر، درمان فراشناختی به ایجاد تکنیکهاي جدیدي از قبیل رویارویی و انجام پاسخ منجر شده است. در تکنیک رویارویی و انجام پاسخ، بیماران ترغیب میشوند که آیینمنديهاي وسواسی خود را به گونهاي انجام دهند که آنان را قادر به تغییر ماهیت رابطهي خود با افکارشان سازد.
به بیان دقیقتر، به بیمار اجازه داده میشود تا درگیر آیینمنديهاي وسواسی خود شود، اما به او آموزش داده میشود که در طول انجام آیینمنديهاي وسواسی، افکار وسواسی خود را در ذهنش حفظ نماید.
این فعالیت، وسیلهاي براي ایجاد و توسعهي ذهن آگاهی گسلیده و تغییر جهت به سبک فراشناختی تجربه کردن محسوب میشود. در کنار این نتایج، این فعالیت (درگیرشدن در آیینمنديهاي وسواسی) میتواند باورهاي بیمار در مورد لزوم انجام آیینمنديهاي وسواسی را نیز تضعیف نماید.
2-21- اثربخشی درمان فراشناختی بر اختلال افسردگی اساسی
نتایج حاصل از مطالعات همهگیر شناسی، افسردگی را شایعترین اختلال روانپزشکی گزارش نمودهاند، از سویی به دلیل اینکه تقریباً دو سوم بیماران افسرده به خودکشی میاندیشند و 10 تا 15 درصد آنها از این طریق به زندگی خود خاتمه میدهند، اهمیت توجه به افسردگی به عنوان یکی از اختلالات مهم روانشناختی آشکار میشود (Segal et al., 2002).
تحقیقات نظري بک و توصیف پدیدهي اختلال هیجانی در چارچوب نظریهي طرحواره، هنوز هم توضیحات مفید بالینی و غنی در مورد اختلالهاي هیجانی را در اختیار ما قرار میدهد.
با این حال، مشکلات نظریهي شناختی کلاسیک توسط چندین نظریهپرداز مورد توجه واقع شده است .
به عنوان مثال Teasdale and Barnard (1993) چهار مشکل زیر را براي نظریهي شناختی مطرح میکنند :
افکار منفی ممکن است بیش از آن که پیشآیند افسردگی باشند، نتیجهي افسردگی باشند.
نگرشهاي ناکارآمدي که در خلال دورههاي افسردگی افزایش مییابند، پس از بهبودي به حالت طبیعی باز میگردند.
این مدل فقط با یک سطح شناخت سر و کار دارد.
مدل شناختی بین باورهاي سرد و گرم (هیجان و منطق) تمایز قائل نمیشود.
تیزدل و برنارد با ارائهي چارچوب کاملتر پردازش اطلاعات و دیدگاه زیر سیستمهاي شناختی متعامل سعی کردهاند به همه جنبههاي شناختی مؤثر در حفظ افسردگی توجه کرده و از این طریق به حل مشکلات مطرح شده در بالا بپردازند، با این همه نظریهي تیزدل نیز نتوانسته است نقایص نظریهي طرحواره را به صورت رضایتبخشی برطرف سازد. همانگونه که Wells and Mattews (1994) اشاره کردهاند، این دیدگاه که طرحواره را تنها به عنوان اطلاعات نامربوطی بنگریم و این که درمانگر میتواند آنها را از ذهن بیمار پاك کند و به جاي آن فرضیات واقعیتري را جایگزین کند نمیتواند مثمرثمر باشد، زیرا مردم باورها را شکل میدهند و به طور فعال بر اساس قوانین درونی، آنها را مورد تجدید نظر قرار میدهند. بنابراین آنچه حائز اهمیت است، صورتبندي پردازش شناخت درونی و قوانین و ساز و کارهایی است که موجب میشود تا بیماران به تعبیر و تفسیر باورهاي ناسازگار بپردازند. آنچه مورد نیاز است، یک چارچوب شناختی کامل براي بازنمایی تعامل بین دانش خود و آشفتگی هیجانی است. ولز در درمان فراشناختی براي افسردگی اساسی روي فهم علل نشخوار فکري متمرکز شده است و درمان او شامل راهبردهایی است که مستقیماً نشخوار فکري را هدف قرار میدهند، همچنین درمان مشتمل بر فنونی برا ي چالش با باورهاي فراشناختی منفی (در مورد غیر قابل کنترل بودن افکار افسرده کننده) و باورهاي فراشناختی مثبت (در مورد ضرورت انجام نشخوار فکري براي مقابله و یافتن پاسخ) است و با تکنیکهاي آموزش توجه ترکیب میشود (Wells, 2008). همسو با مدل فراشناختی، تعداد زیادي از مطالعات ارتباط قابل اطمینانی بین تفکر منفی به شکل نشخوار و علائم افسردگی در آزمودنیهاي دیسفوریک نشان دادهاند و پیشبینیهاي مدل فراشناختی به طور تجربی و فواید درمانی این مدل براي بیماران افسرده مورد ارزیابی قرار گرفته است. همچنین ابعاد عقاید فراشناختی، همبستگی مثبتی با علائم افسردگی در نمونه غیر کلینیکی و در بیماران افسرده نشان داده است (Nolen-Hoeksema, 1993).
در درمان فراشناختی تکنیکی به نام آموزش توجه براي کاهش نشخوار فکري و نگرانی، افزایش کنترل انعطافپذیر توجه و افزایش آگاهی فراشناختی مطرح شد و نتایج مطالعات اولیه، در استفاده از این تکنیک امیدوار کننده بودند. تکنیک آموزش توجه به تنهایی تأثیرات مفیدي در درمان اختلالات مختلف از جمله افسردگی عمده، وحشتزدگی و هراس اجتماعی نشان داده است. نتایج درمان فراشناختی در درمان اختلال اضطراب فراگیر، هراس اجتماعی، اختلال وسواس، اختلال استرس پس از سانحه و افسردگی نشان داده شده است (Papageorigiou and Wells, 2000).
در زمینهي اختلال افسردگی اساسی، شواهد مقدماتی در مورد اثرات درمان فراشناختی فراهم شده است. در یک مطالعه با استفاده از طرح A-B چند خط پایهاي، بیماران طی شش تا هشت جلسه درمان فراشناختی هفتگی درمان شدند و بهبودي چشمگیري در افسردگی ، اضطراب و فراشناختها مشاهده شد. براي مثال، میانگین نمرهي پرسشنامه افسردگی بک پیش از درمان 35/23 بود که پس از درمان به 5/6 رسید و در پیگیري 6 ماهه، نمرهي یکی از بیماران خارج از نمرهي برش تعین شده براي بهبودي قرار داشت، ولی همچنان حاکی از بهبودي معنادار بود (محمدخانی، 1388).
همچنین در یک پژوهش اثربخشی درمان فراشناختی را روي افراد افسرده مورد پژوهش قرار دادند، این بررسی به صورت تک موردي روي 4 نفر و با پیگیري 3 تا 6 ماهه صورت گرفت. درمان با بهبود قابل توجه در علائم افسردگی و کاهش نشخوار فکري همراه بود و نتایج کسب شده در دوره پیگیري نیز ادامه داشت (Wells et al., 2007).
Papageorigiou and Wells (2003)، در پژوهشی، به بررسی تجربی مدل فراشناختی نشخوار ذهنی و افسردگی پرداختند، مطالعه آنها عقیده مربوط به وجود ارتباط بین نشخوار ذهنی، افسردگی و فراشناخت را مورد تأیید قرار داد. همچنین پژوهشی با عنوان عقاید فراشناخت در مورد نشخوار ذهنی در افسردگی عمده عود کننده انجام دادند، این پژوهش شواهدي براي این که افراد با اختلال افسردگی عمده عقاید مثبت و منفی در مورد نشخوارهاي افسرده کننده را حفظ میکنند، مهیا کرده است که تکرار این عقاید، با مدل (اس-آر ای اف) ولز و متیوس سازگار است. در این مدل افکار نشخواري بر حسب فعالیت عقاید فراشناختی مثبت و منفی در مورد افکار منفی پایدار و تکراري (براي مثال نشخوار ذهنی) تبیین میشوند و در درمان فراشناختی به این مسأله تأکید شده است. در پژوهشی دیگر ولز و پاپاجرجیو به درمان اختلال افسردگی ماژور عود کننده از طریق آموزش توجه پرداختند نتایج نشان داد این مداخله روي 4 بیمار به عنوان یک پتانسیل درمانی، براي درمان این اختلال مؤثر است Papageorigiou and Wells, 2000) ).
به نظر میرسد درمان فراشناختی افسردگی با توجه به تأکیدش بر رابطه متقابل نشخوارهاي ذهنی افسردگی و فراشناخت (به ویژه عقاید مثبت و منفی درباره نشخوارها)، در مقایسه با سایر مدلهاي نظري در موقعیت بهتري قرار دارد.
ولز ویژگیهاي اصلی این مدل را به این صورت بیان کرده است:
باورهاي فراشناختی مثبت دربارهي لزوم نشخوار فکري به عنوان روشی براي غلبه یافتن بر احساس افسردگی و یافتن پاسخهایی به مسائل
باورهاي فراشناختی منفی درباره کنترل ناپذیري نشخوار فکري، آسیب پذیري روان شناختی خود و خطر تجربههاي افسردهساز.
کاهش فراآگاهی از نشخوار فکري
سندرم شناختی-توجهی (نشخوار فکري، پایش تهدید و رفتارهاي مقابلهاي ناسازگارانه).
ولز به عنوان مشهورترین چهره در این حوزه تأکید دارد که تا زمانی که نشخوارهاي ذهنی به صورت مستقیم مورد چالش قرار نگیرد و در این میان عقاید فراشناختی مربوط به آنها و به طور اخص عقاید فراشناختی منفی (از قبیل نشخوارها، غیرقابل کنترل هستند) و عقاید فراشناخت مثبت (به عنوان مثال: نشخوارها براي یافتن پاسخ مقابلهاي لازم هستند) تغییر نیابند، درمان افسردگی به صورت مؤثر پیش نخواهد رفت (Wells, 2005).
2-22- رابطه باورهاي فراشناختی با اختلال افسردگی و اضطراب
فراشناخت، به ساختارها، دانش و فرآیندهاي روانشناختی اشاره میکند، که با کنترل، تغییر و تفسیر افکار و شناختها سروکار دارد. براساس نظریه پردازيهاي اخیر، فراشناخت یکی از عوامل مهم در توسعه و تداوم اختلالهاي روانشناختی است.
فراشناختها بر پردازش هیجانی و واکنشهاي مربوط به آسیب، از طریق تأثیر دانش و راهبردهاي فراشناختی بر روي تغییر باورها و نیز تعبیر و تفسیر علائم خاص نظیر: افکار مزاحم اثر میگذارد و باورهاي فراشناختی در سبب شناسی و پایداري اختلال اضطراب و افسردگی نقش مؤثري دارد (Wells, 2000).
به خصوص مدل عملکرد اجرایی خود نظم جویی Wells (2000)، Wells and Matthews (1996) از عوامل فراشناختی، به عنوان مؤلفههاي پردازش اطلاعات، مفهوم سازي مفصلی ارائه مینماید. انگاره اصلی در این رویکرد این است که باورها در اختلالهاي روانشناختی از مؤلفههاي فراشناختی تشکیل میشود که کنشوري تفکر و سبک مقابله را هدایت میکند و نیز از آن تأثیر میپذیرد.
در مدل عملکرد اجرایی خود نظم جویی، آسیب پذیري نسبت به اختلال روانشناختی و تداوم اختلال، با یک نشانگان شناختی-توجهی همراه است که این نشانگان با توجه تشدید شده متمرکز بر خود، بازبینی تهدید، پردازش نشخوارگرانه، فعال سازي عقاید ناسازگار و راهبردهاي خود نظم جویی ناکارآمد، مشخص میشود.
این نشانگان به وسیله باورهاي فراشناختی شخص، برانگیخته میشود و در تفسیر و کنترل رویدادهاي شناختی فرد به عنوان منبع و مرجع، عمل میکند (Wells, 2000).
فکر منفی تکرار شونده، حالتی است که در بسیاري از ناکارآمديهاي روانشناختی مشاهده میشود. افسردگی با نشخوار فکري و اضطراب با نگرانی همراه است. وقتی شخص دچار افسردگی میشود، تمایل دارد که به طور کامل خودآگاه باشد و بر مسائل گذشته متمرکز و خود را در مشکلات حال و آینده مربوط به آنها، درگیر مینماید (Wells, 2009).
نگرانی، ویژگی اصلی اضطراب است و اختلال اضطراب فراگیر، طبیعیترین نوع اختلالهاي اضطرابی است و پردازشهاي شناختی در اضطراب فراگیر مشابه آن چیزي است که در اضطراب صفت رخ میدهد، بنابراین در اضطراب صفت و حالت، نگرانی نقشی تعیین کننده دارد. اضطراب صفت، به تفاوتهاي فردي و ویژگیهاي پایدار شخص در برخورد و مقابله با تهدیدهاي ذهنی و تنش اطلاق میشود. در حالیکه در اضطراب حالت، سیستم هیجانی به صورت گذرا و موقتی در برخورد با تهدیدهاي محیطی و موقعیتهاي خاص فعال است و براي کاهش تنش، سیستم خودمختار به شدت فعالیت مینماید (Davey and Wells, 2006).
Borkovec و همکاران (1987) نگرانی را شامل زنجیرهاي از افکار و تصورات منفی و نسبتاً غیرقابل کنترل میدانند که درگیر مسائل روانی یا موضوعاتی میشوند که نتیجه آنها یک یا چند پیامد منفی است.
Davey and Wells (2006) بر این باورند که نگرانی سازگار و ناسازگار از یکدیگر متفاوتند. نگرانی سازگار در راستاي حل مسأله است و رفتار متمرکز بر مسأله را در پی دارد. در صورتیکه نگرانی ناسازگار، دامنه تکرار شوندهاي از نتایج منفی را به دنبال دارد و شخص سعی میکند، راهحلهاي مقابلهاي را تا زمان رسیدن به برخی هدفهاي درونی، ادامه دهد. به نظر Wells (1999) نگرانی مزاحمت ایجاد میکند، اما قابلیت کنترل دارد و یک راهبرد مقابلهاي است که میتواند مرکز نگرانیهاي فرد شود.
Wells (1995) نگرانی در مورد نگرانی را فرانگرانی نامید و از این طریق نگرانی طبیعی را از نگرانی آسیبشناختی متمایز کرد.
نتایج پژوهشهاي and Wells Cartwright-Hatton (1997)، Papageorigiou and Wells (1995)، حاکی از این است که باورهاي فراشناختی مثبت و منفی، ارتباط مثبتی با استعداد فرد در برابر نگرانی آسیب شناختی دارد. به نظر ولز و پاپا جورجیو، باورهاي فراشناختی بیماران مبتلا به فوبی اجتماعی، در مقایسه با جمعیت غیربیمار، داراي انحرافاتی است. این بیماران به افکار خود ارزیابی کننده منفی، توجهی افراطی و متمرکز دارند که این توجه به وسیله فرآیندهاي فراشناختی راهاندازي میشود.
Wells and Carter (2001)، باورهاي فراشناختی و نگرانی یک گروه از افراد داراي اختلال اضطراب فراگیر را با گروههایی از افراد داراي تشخیص فوبی اجتماعی، افسردگی، اختلال پانیک و افراد غیربیمار، مقایسه کردند.
نتایج حاکی از این است که افراد گروه داراي اختلال اضطراب فراگیر، در مقایسه با سایر گروهها در هر دو زمینه، نمرههاي بیشتري کسب کردند. Rousis and Wells (2006) نقش باورهاي فراشناختی و راهبردهاي مقابلهاي داراي مشخصه نگرانی را در جمعیت غیربیمار بررسی کردند، نتایج حاکی از این است که راهبرد کنترل نگرانی و فراشناختهاي مثبت و منفی، به طور مثبت با نشانههاي استرس رابطه دارد.
Wells (2009) و Purdon (1999)، معتقدند که کنترل فکر به ندرت میتواند تلاش مؤثري براي قطع پردازش نگرانی باشد. زیرا فکر نکردن درباره موضوعات نگران کننده و سرکوب کردن فکر، موجب افزایش فکر نگران کننده میشود.
نتایج پژوهش Borkovec and Roemer (1995)، Perez Nieto و همکاران (2010)، نشان میدهد که افراد داراي علایم اضطراب فراگیر در مقایسه با افراد غیرمضطرب، درباره دلایل مثبت نگران شدن، نمره بالاتري بدست میآورند. Borkovec و همکاران (1999)، در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که در افراد غیربیمار، نگرانی نوع دوم در مقایسه با نگرانی نوع اول، پیشبینی کننده بهتري براي نگرانی آسیب شناختی است.
بهرامی و رضوان (2007) بیان نمودند که افکار اضطراب جسمانی و اضطراب اجتماعی با باور درباره غیرقابل کنترل بودن نگرانی، رابطهاي مثبت دارد و درپژوهش خود به این نتیجه رسیدند که باورهاي فراشناختی با اضطراب حالت، رابطه مثبت دارد.
یوسفی و همکاران (1387)، حاکی از این است که باورهاي فراشناختی با افسردگی رابطه مثبت دارد، اذعان داشتند افراد داراي تشخیص اختلال روانپزشکی و افراد غیربیمار، در باورهاي فراشناختی با یکدیگر متفاوتند و افراد مضطرب در مقایسه با گروه گواه، باورهاي فراشناختی مختل کننده بیشتري دارند.
همچنین نتایج پژوهش ابوالقاسمی و همکاران (1387) حاکی از این است که افراد داراي اختلال وسواس و اختلال تنیدگی پس از ضربه، در مقایسه با افراد عادي، در مؤلفههاي باورهاي فراشناختی نمره بالاتري دارند. نتایج پژوهشهاي انجام یافته در زمینه فراشناخت، حاکی از نقش قابل توجه باورهاي فراشناختی در پیدایش و حفظ اختلالهاي روانشناختی است.
2-23- درمان فراشناختی بر اضطراب و افسردگی
همانطور که میدانید درمان فراشناختی پیشرفت جدیدي در درك علل مشکلات بهداشت روانی و درمان آنها است. این رویکرد براساس نظریهي بنیادي کارکرد اجرایی خود نظم بخش (ولز و ماتیوس، 1996،1994، ولز، 2000 ) استوار است که ابتدا در مورد اختلال اضطراب، فراگیر به کار برده شد و بعد به عنوان یک رویکرد درمانی کلی گسترش یافت (Wells, 2000).
یکی از ویژگیهاي اختلالهاي روانشناختی نظیر اضطراب یا افسردگی آن است که تفکر دچار سوگیري و کنترل آن دشوار میشود و همین امر موجب بدتر شدن و تداوم ناراحتی هیجانی میشود. اکثر بیماران گزارش مینمایند احساس میکنند که کنترلی بر افکار و رفتارشان ندارند. یک خصیصهي مهم دیگر اختلالهاي روان شناختی آن است که الگوهاي تفکّر و توجه شخص بر خود و موضوعات تهدیدکننده متمرکز میشود. درمان فراشناختی بر تغییر این الگوهاي تفکّر تأکید میکند و آن را بسیار مهم میداند.
رویکرد فراشناختی این الگوهاي تفکّر و توجه را «سندرم شناختی-توجهی» مینامند. این الگو شامل نگرانی، اندیشناکی، توجه تثبیت شده و راهبردهاي خودتنظیمی یا رفتارهاي مقابلهاي ناسازگارنهاي است که فرد آنها را مفید میداند، اما نتیجهي معکوس دارند و به تداوم مشکلات هیجانی منجر میشوند. سندرم شناختی- توجهی توسط فراشناختها کنترل میشود و حذف آن از طریق کمک به بیمار در کسب راههاي جدید براي کنترل توجه، برقراري رابطه با افکار و باورهاي منفی، و تغییر باورهاي فراشناختی ایجادکننده الگوهاي تفکّر ناسازگارانه ضروري است.
نظریهي فراشناختی بر این اصل استوار است که بر خلاف شباهتهاي بنیادي در مکانیزمهاي آسیب شناختی در میان اختلالهاي روانشناختی، هر اختلال محتواي خاص خود را درسطوح شناختی و فراشناختی دارد. براي مثال اختلال اضطراب فراگیر، شامل باورهاي منفی دربارهي کنترل ناپذیري و خطر نگرانی است. در حالی که اختلال وسواس فکري و عملی، شامل باورهاي فراشناختی منفی دربارهي معنی و قدرت افکار مزاحم است.
درمان فراشناختی از لحاظ تأکید بر نقش اختلال یا سوگیري در تفکر در ایجاد و تداوم اختلالهاي هیجانی در زمرهي رویکردهاي شناختی-رفتاري قرار میگیرد. اما از لحاظ بنیانهای نظری و مفهومی، مدلهاي ویژهي اختلال، تأکید بر فرایندها و دانش فراشناختی و بسیاري از فنون مورد استفاده با درمانهاي شناختی سنتی تفاوت عمدهاي دارد. باورهایی که در درمان فراشناختی حایز اهمیتاند، شناختهاي معمولی مورد توجه درمانهایی شناختی-رفتاري نیستند، بلکه باورهاي فرد دربارهي تفکر یعنی باورهاي فراشناختی هستند.
درمان فراشناختی رویکرد نوظهوري است که در نتیجهي مدلسازي و فرضیه آزمایی نظامدار به وجود آمده و به فنون مختلفی منجر شده است که اثربخشی آنها در مطالعات علمی نشان داده شده است. این رویکرد در درك و درمان اختلالهاي مانند اختلال اضطراب فراگیر، استرس پس از آسیب، اختلال وسواس فکري و عملی، اضطراب اجتماعی، افسردگی و اضطراب تندرستی بسیار مؤثّر بوده است.
2-24- پیشینهی پژوهشی
2-24-1- پژوهشهای داخلی
در بررسی خانجاني و همکاران (1391)، که با عنوان مقايسه اختلالات رواني در متقاضيان جراحي زيبايي با افراد غيرمتقاضي انجام داد، نتایج نشان داد که از بين نه بعد اختلالات رواني، دو گروه متقاضي و غير متقاضي جراحي زيبايي در همه ابعاد بجز دو بعد افكار پارانوئيدي و روان پريشي تفاوت معني داري با يكديگر داشتند.
در بررسی که سالاریفر و پوراعتماد (1390)، با عنوان رابطه باورهاي فراشناختی با اختلال افسردگی و اضطراب انجام دادند، نتایج نشان داد که باورهاي فراشناختی با اختلال افسردگی و اضطراب رابطهاي مثبت دارد. میزان همبستگی باورهاي فراشناختی با اضطراب 59/0 و با افسردگی 67/0 است. مؤلفههاي باور در مورد غیرقابل کنترل بودن و باور درمورد کفایت شناختی میتواند، 40 درصد از واریانس اضطراب و 50 درصد درصداز واریانس افسردگی را پیشبینی کند. علاوه براین، مؤلفههاي باور در مورد غیرقابل کنترل بودن و باور در مورد کفایت شناختی با «اضطراب صفت» و مؤلفه باور در مورد غیرقابل کنترل بودن با"اضطراب حالت" رابطهاي مثبت دارد.
در بررسی که قلعهبندی، افخم ابراهیمی (1381)، با عنوان الگوهای شخصیتی متقاضیان جراحی زیبایی بینی انجام دادند، نتایج نشان داد که فراوانی الگوهای شخصیتی وسواسی- خودشیفته در درخواست کنندگان جراحی بینی به طور معنیداری بیشتر از سایر الگوهای شخصیتی است.
در بررسی که زمانی و فضیلیتپور (1391)، با عنوان تأثیر جراحی زیبایی بینی بر عزت نفس و تصویر منفی فرد از خود انجام دادند، نتایج نشان داد که میتوان جراحیهای زیبایی را عامل تغییرات روانشناختی از جمله احساس شایستگی و عزت نفس و بهبود تصویر منفی فرد از خود دانست.
در بررسی که هاشمی و همکاران (1389)، با عنوان اثربخشی درمان فراشناختی بر اختلال افسردگی اساسی: گزارش موردي انجام دادند، نتایج نشان داد که درمان فراشناختی که به جاي محتواي شناخت بر کنترل فرآیندهاي حاکم بر آن تمرکز میکند، میتواند در درمان بیماران مبتلا به اختلال افسردگی مؤثر باشد. به طوري که درمان موجب تغییرات معنادار در علائم هر سه بیمار شود و بهرههاي درمانی تا زمان دورهي پیگیري ادامه یافتند.
در بررسی که حسینی و همکاران (1385)، با عنوان مقايسه ميزان استرس و تصور از بدن خود در بين افراد 20 تا 30 ساله داراي سابقه عمل جراحي زيبايي و افراد عادي در شهر اهواز انجام دادند، نتایج نشان داد عدم وجود تفاوت معناداری بين ميزان استرس و تصور از بدن در بين افراد با سابقه جراحي زيبايي و افراد عادي بود. همچنين نتايج به دست آمده از اين تحقيق نشان داد كه بين ميزان استرس و تصور از بدن خود رابطهي معناداري وجود دارد. افراد با سابقه جراحي زيبايي از نظر ميزان استرس و تصور از بدن خود با افراد فاقد سابقه جراحي زيبايي تفاوت معناداري ندارند ولي با توجه به رابطه منفي بين استرس و تصور از بدن خود ميتوان نتيجه گرفت كه استرس بالا ميتواند در تصور فرد از بدن خود تأثير منفي گذارد.
در بررسی که طهور و همکاران (1390)، با عنوان بررسي اثربخشي مداخلهي فراشناختي بر علايم مولفههاي فراشناختي در بيماران مبتلا به اختلال بدشكلي بدن انجام دادند، نتایج نشان داد مداخلهي فراشناختي دركاهش علايم مربوط به مولفههاي فراشناختي (باورهاي مثبت دربارهي نگراني، كنترلناپذيري و خطر، نياز به كنترل افكار و ...) در بيماران مبتلا به اختلال بدشكلي بدن در مراحل پسآزمون و پيگيري تاثير معنيداري دارد (01/0>p).
در بررسی که ربیعی و همکاران (1391)، با عنوان اثربخشی مداخلهي فراشناختی بر علایم درآمیختگی افکار در بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن انجام دادند نتایج نشان داد، درمان فراشناختی در مهار علائم درآمیختگی افکار در بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن تاثیر معناداري دارد. میزان بهبودي یا اندازه اثر درمان بر روي این علائم در پس آزمون 65 درصد و در پیگیري سه ماه 56 درصد بود (0001/0>p).
در مطالعهی شفیعی سنگ آتش، رفیعی نیا و نجفی (1391) بر روی اثربخشي درمان فراشناختي بر اضطراب و مؤلفههاي فراشناختي مبتلايان به اختلال اضطراب فراگير نشان داد كه ميانگين اضطراب، فرانگراني و مؤلفههاي باورهاي فراشناختي در گروه آزمايش، پس از مداخله درماني فراشناختي در مقايسه با گروه گواه به طور معناداري كاهش پيدا كرده است.
در تحقیق سالاری فرد و پور اعتماد (1390)، با عنوان رابطه باورهاي فراشناختی با اختلال افسردگی و اضطراب بر روی 140 نفر از افراد که بصورت خوشه اي انتخاب شدند. آنان سه پرسشنامه" باورهاي فراشناختی کار-ترایت-هاتون، اضطراب کتل و افسردگی بک" را تکمیل کردند. نتایج نشان داد که باورهاي فراشناختی با اختلال افسردگی و اضطراب رابطه اي مثبت دارد. میزان همبستگی باورهاي فراشناخت با اضطراب 59/0 و با افسردگی 67/0 است.
در پژوهش خرم دل و همکاران (1389) با عنوان اثر درمان فراشناختي «ولز» بر درآميختگي افكار بيماران مبتلا به اختلال وسواسي جبري، بر روی 24 نفر به روش نمونه گيري هدفمند انتخاب و به صورت تصادفي در دو گروه مساوي آزمون و شاهد قرار گرفتند، نشان داد الگوي فراشناختي ولز در بيماران مبتلا به اختلال وسواسي جبري در كاهش علايم درآميختگي افكار آنان موثر است.
2-24-2- پژوهشهای خارجی
در مطالعه Witaker در سال (2005)، ميزان افسردگي در متقاضيان جراحي زيبايي با افراد غيرمتقاضي تفاوت معني داري نداشت.
در مطالعهاي كه توسط Gabouri و همكاران (2003) بر روي 133 بيمار خواستار جراحي زيبايي صورت با استفاده از آزمون شخصیت چند وجهی مینهسوتا انجام شد، نشان داده شد هفتاد درصد از اين بيماران داراي اضطراب و نيمي هم داراي افسردگي ميباشند.
در مطالعه Moss و همکاران (2009) وGabouri و همكاران (2003) در ميزان افسردگي در متقاضيان جراحي زيبايي نسبت به افراد عادي بيشتر بود.
مطالعات Gabouri and Devon (2003)، تمایل برای عمل جراحی صورت ممکن است یک اختلال شخصیتی را منعکس کند با حجم نمونه 133 نفر از متقاضیان عمل جراحی زیبایی صورت در دانشگاه تولئان انجام گرفت، نشان داد، 29 درصد افراد هیچ اختلال شخصیتی نداشته و در افراد باقیمانده، 25 درصد اختلال شخصیت خود شیفته، بعد از آن 12 درصد اختلال شخصیت وابسته و 10 درصد اختلال نمایشی داشته اند.
مطالعه Cash و همکاران (1996)، بررسی توسعه پرسشنامه طرحواره ظاهر در ارزیابی تصویر بدنی شناختی جدید با نمونه ای به حجم 274 نفر از دانش آموزان دختر نشان داد افرادی که تصویر بدنی نامطلوبی از خودشان دارند در روابطشان احساس حقارت فردی می کنند.
Sclafani (2003)، در پژوهش خود نشان داد، افرادی که دارای اختلالات روانی مزمن هستد کاندیدای مناسبی برای جراحی زیبایی نمیباشند.
Pecorari و همکاران (2010)، در بررسی دو گروه کسانی که جراحی زیبایی انجام داده بودند و گروهی که جراحی زیبایی انجام نداده بودند، گزارش کردند در افرادی که اقدام به جراحی زیبایی نکرده بودند، نمره تصویر ذهنی منفی از خود به نسبت گروه دیگر کمتر و میزان عزت نفس بیشتر بود.
در پژوهش Alves و همکاران (2007) در مقایسه اضطراب در بین افرادی که عمل جراحی زیبایی پستان انجام داده بودند و بیماران مبتلا به سرطان پستان، که بر روی 114 نفر از بیمارانی که به دو گروه تقسیم شدند، گروه شامل متقاضیان جراحی زیبایی پستان و افراد دارای سرطان بودند، که نتیجه نشان داد هر دو گروه سطح و میزان شیوع اضطراب یکسانی را تجربه کردند.
در پژوهش Sarwer (1998) بر روی ویژگی زنان که تحت عمل جراحی زیبایی متعدد بودند، در نمونه 85 نفری، که 36 نفر گروه آزمایش و 49 نفر گروه شاهد بودند نشان داد، افرادی که تحت عمل جراحی زیبایی متعدد قرار میگیرند، وابسته تر، خودشفتهتر است ولی از نظر اعتماد به نفس و اضطراب اجتماعی با گروه شاهد تفاوتی ندارد.
در مطالعه Wells و همکاران (2012) در مورد درمان فراشناختی در افراد مقاوم به درمان نشان داد، این درمان برای بیماران افسرده مفید بوده اند و بوسیله مقیاس BDI سبب کاهش 66 درصدی افسردگی در بین بیماران و همچنین کاهش 58 درصدی در دوره پیگیری شده است.
در پژوهشTeasdale و همکاران (2002) آگاهی فراشناختی و پیشگیری از عود در افسردگی: شواهد تجربی، نشان داد افراد گروه سالم نسبت به گروه افسرده از نوع تفکر راشناختی بهتری استفاده میکنند (ب) عدم تفکر فراشناختی سبب افزایش عود افسردگی در بیماران افسرده میشود. (ج) شناخت درمانی سبب کاهش میزان عود افسردگی در بیماران افسرده میشود (د) حضور ذهن سبب کاهش برگشت در میزان عود در افراد افسرده میشود، شناخت درمانی و حضور ذهن عود و تغییر روابط به افکار منفی و نه با تغییر اعتقاد به محتوای فکر را کاهش میدهد.
منابع فارسی
ابن سينا اع، (1296). القانون في الطب. ج 4. تهران، ايران: چاپ سنگي؛ ص 71-70.
ابوالقاسمی، ا. ابراهیمزاده، س. نریمانی، م. عهدی، ب. (1387). مقايسه باورهای فراشناختی با اختلال استرس پس از سانحه در تعامل با عدم قطعیت، شماره 12(1)، ص 35-20.
احمدی طهور، م. ربیعی، م. کاملی، پ. بهرامی، ف. صفاییراد، ا. (1390). بررسی اثربخشي مداخلهي فراشناختي بر علايم مولفههاي فراشناختي در بيماران مبتلا به اختلال بدشكلي بدن، مجلهي اصول بهداشت رواني، سال 13(3)، پاییز، ص 270.
ادبی، ر. (1379). بررسی رابطه پایگاه هویت و سلامت روانی در اوایل و اواسط نوجوانی. پایا ن نامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی، دانشگاه علوم بهزیستی تهران.
اسلامی، ر. هاشمیان، پ. جراحی، ل. مدرس غروي، م. (1392). اثربخشی رویکرد واقعیت درمانی گروهی بر شادکامی و کیفیت زندگی نوجوانان بد سرپرست در مشهد، مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال 56، شماره 5، آذر-دی، ص 306-300.
امیری، م. آقا محمدیان شعرباف، ح ر. کیمیایی، ع. (1391). اثربخشي رويكرد واقعيت درماني گروهي بر منبع كنترل و راهبردهاي مقابلهاي، اندیشه و رفتار، دوره ي ششم، شماره ي 24 ، ص 68-59.
براندن، ن. (1382). روانشناسی عزت نفس، ترجمه، مهدي قراچه داغی، انتشارات نخستین. تهران.
بلالی، الف. و افشار کهن، ج. (1390). زیبایی و پول: آرایش و جراحی، فصلنامه شورای فرهنگی اجتماعی زنان، شماره 47
بهرامی، ف. رضوانی، ش. (1386). رابطه افکار اضطرابى با باورهاى فراشناختى در دانش آموزان مبتلا به اختلال اضطراب ایران از ديدگاه روانپزشکان و درمانگاه، شماره 13(3)، ص 255-249.
بیابانگرد، ا. (1373). روشهاي افزایش عزت نفس درکودکان و نوجوانان تهران: انتشارات انجمن اولیا و مربیان.
بیابانگرد، اسماعیل (1373). روشهاي افزایش عزت نفس درکودکان و نوجوانان، تهران: انتشارات
بیات شهبازی، م ع. (1392). نگاهی کلی به جراحی بینی، مجله جراحی پلاستیک و زیبایی، ص 6-1.
بیانی، ع ا. گودرزی، ح. محمد کوچکی، ع. (1387). رابطة ابعاد بهزيستي روان شناختي و سلامت عمومي در دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي واحد آزاد شهر (86-1385)، دانش و پژوهش در روانشناسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد خوراسگان (اصفهان)، شمارة سي وپنجم و سي وششم ، ص 164-153.
توتونچی، س ج. فخاری، ا. کلاهی، ف. (1386). ارتباط بین علائم روانی و رضايت بعد از عمل جراحی زیبایی بینی ، مجله پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز، شماره 29(2). ص 71-6.
توسلی، ج ا. مدیری، ف. (1391). تمایل زنان به جراحی های زیبایی در تهران، مطالعات اجتماعی روانشناسی زنان، شماره 10 (1). ص 82-61.
حافظي، ف. كوچك زاده، ک. نقيب زاده، ب. (1388). تاريخچه و جايگاه جراحي بيني، نشريه جراحي ايران، دوره 17، شماره 2.
حسینپور، م. درویشی، ط. سودانی، م. (1389). اثربخشی آموزش مسئولیتپذیری به شیوه واقعیت درمانی گلاسر بر کاهش بحران هویت دانشآموزان، یافتههای نو در روانشناسی، ص 106-97.
حسینی، س ا. قاسمی، ن. ملایی گنبدی، گ. رضایی، ل. (1389). مقايسه ميزان استرس و تصور از بدن خود در بين افراد 20 تا 30 ساله داراي سابقه عمل جراحي زيبايي و افراد عادي در شهر اهواز، فصلنامه تازههاي روانشناسي صنعتي/سازماني، سال اول.شماره سوم، ص 84-75.
خرم دل، ك. طاهر نشاط دوست، ح. مولوي، ح. اميري، ش. (1389). اثر درمان فراشناختي « ولز » بر درآميختگي افكار بيماران مبتلا به اختلال وسواسي جبري. مجله ي اصول بهداشت رواني. سال 12. صفخه 409-400 .
خواجه صالحی، ز. (1391). جراحی زیبایی، هفته نامه خبری-تحلیلی نیروی انتظامی، شماره 238، صفحه24.
رازي م، (1961). الحاوي الكبير في الطب. ج 10. چاپ اول. دكن، هندوستان: موسسه دائره المعارف عثماني حيدرآباد.
رازي م، (1962). الحاوي الكبير في الطب. ج 13. چاپ اول. دكن، هندوستان: موسسه دائره المعارف عثماني حيدرآباد؛ ص 35-3.
رازي م، (2002). الحاوي الكبير في الطب. ج 6. چاپ دوم. بيروت، لبنان: انتشارات دار احياء التراث العربي؛ ص 133
رازي، م، (2002). الحاوي الكبير في الطب. ج 3 . چاپ دوم. بيروت، لبنان: انتشارات دار احياء التراث العربي، صفحات 407.
ربیعی، م. صلاحیان، ا. کجباف، م ب. پالاهنگ، ح. (1391). اثر بخشی مداخلهي فراشناختی بر علایم درآمیختگی افکار در بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، افق دانش، فصلنامهي دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی گناباد (دوره ي 18، شمارهی 1، ص 60-53.
سالاریفر، م ح. پوراعتماد، ح ر. (1390). رابطه باورهاي فراشناختی با اختلال افسردگی و اضطراب، فصلنامه علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی لرستان، یافته، دوره سیزدهم، شماره 4، زمستان ، مسلسل 50. ص 38-29.
شفیع آبادی، ع. غلامحسین قشقایی، ف. (1390). اثر بخشی مقایسهای مشاور گروهی واقعیت درمانی و فمینستی بر هویت زنان سرپرست خانوار، زن در توسعه و سیاست، دورهی 9، شماره 4، ص 113-93.
شفیع آبادي، ع. (1384)، نظریههاي مشاوره و رواندرمانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
شفيعي سنگ آتش، س. رفيعي نيا، پ. نجفي، م. (1391). اثربخشي درمان فراشناختي بر اضطراب و مؤلفههاي فراشناختي مبتلايان به اختلال اضطراب فراگير. مجله روان شناسي باليني - سال چهارم، شماره 4 (پياپي 16 ). صفحه 30-19.
شیخ نژاد، غ ر. (1389). سرطان چیست؟، نشر دریافت.
صاحبدل، ح. خوش کنش، ا. تقیپور، ا. (1390). بررسي تأثير واقعيت درماني گروهي بر سلامت رواني سالمندان مقيم آسايشگاه شهيد هاشمي نژاد كهريزك، (مجله سالمندي ايران)، سال هفتم، شماره بيست و چهارم، ص 24-16.
صاحبی، ع. (1391). نظریه انتخاب واقعیت درمانی (بخش دوم)، روانشناسی، رشد مشاور مدرسه، شماره 28، ص 14-10.
طباطبائي، س م. (1388). خلاصه كتاب الحاوي رازي. ج 1. چاپ اول. مشهد، ايران: انتشارات دانشگاه علوم پزشكي مشهد؛. صفحات 94 تا 51.
طباطبائي، س م، كلانترهرمزي، ع. (1388). چشم پزشكي از كتاب الحاوي رازي و مقايسه آن با دانش نوين پزشكي. مجله پژوهش در پزشكي، دوره 33 ، شماره 2، ص 59 تا 63.
طباطبائي، س م، كلانترهرمزي، ع. (1388). مطالعه تطبيقي سردرد از كتاب الحاوي و اصول نوين پزشكي. مجله پژوهش در پزشكي. دوره 33 ، شماره 1: صفحه 1 تا 4.
طباطبايي، م. كلانتر هرمزي، ع ج. (1389). آشنايي رازي، ابن سينا و ديگر مفاخر پزشكي ايران با بيماري سرطان از تشخيص تا درمان، پژوهش درپزشكي (مجله پژوهشي دانشكده پزشكي)، دانشگاه علوم پزشكي و خدمات بهداشتي درماني شهيد بهشتي، دوره 34 ، شماره 3، پاييز، صفحات 151-147.
طبري، ع. (2002). فردوس الحكمة في الطب. بيروت. چاپ اول. لبنان: انتشارات دار الكتب العلمية،. ص 227
عبادی، پ. بهاری، ف. میرزایی، ح ر. (1392). اثربخشی رویکرد واقعیت درمانی بر امید افزایی بیماران سرطان پستان داکتال مرحله دو، فصلنامهی بیماریهای پستان ایران، سال ششم، شماره دوم.
عزیزی، م. مهرآزاده، س. نیکروند فرد، ن. (1387). ملاحظات اخلاقی در عمل جراحی زیبایی. مجله اخلاق پزشکی، شماره 1(3)، ص 33-25.
عنایت، ح. مختاری، م.(1388).نظریه مبنایی جامعه پذیری دوران کودکی و تصویر بدنی زنان بررسی زنان تحت عمل جراحی زیبایی بینی در شهر شیراز، مطالعات زنان، شماره ی 1.
قلعه بندی، م. افخم ابراهیمی، ع.(1383). الگوهای شخصیتی متقاضیان جراحی زیبایی بینی، اندیشه و رفتار، شماره4.
کیوان آرا، م. ربانی، ر. ژیان پور، م.(1389). قشربندی اجتماعی و اصلاح بدن، فصلنامه شورای فرهنگی اجتماعی زنان، شماره 47.
محمد خانی، ش. (1379)، مترجم نوشته ولز، آ. راهنماي عملی درمان فراشناختی اضطراب و افسردگی، تهران: انتشارات وراي دانش.
مسعودزاده، ا. یوسفی، م. (1388). مقايسه الگوی شخصیتی و وضعیت سلامت عمومی بین افراد به دنبال جراحی زیبایی بینی ماهانه دانشور پزشکی - دانشگاه شاهد، شماره 16 (82)، ص 58-53.
مظاهری، پ. (1388). روانشناسی جراحی زیبایی بینی، مجله سلامت، شماره 159.
مظلوم خراسانی، م. (1390)، عوامل اجتماعی مؤثر بر زنان عمل جراحی زیبایی. مطالعات اجتماعی روانشناسی زنان، شماره 8(4)، ص 101-75.
ملکیان، آ. علیزاده، ا. احمدزاده، غ ح. (1386). افسردگی و اضطراب در بیماران مبتلا به سرطان، تحقیقات علوم رفتاری، شماره 10، ص 120-115.
میکائیلی منیع، ف. (1389). بررسی وضعیت بهزیستی روانشناختی دانشجویان دورهي کارشناسی دانشگاه ارومیه، افق دانش، فصلنامهي دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی گناباد، دورهي 16، شمارهي 4، ص 72-65.
نصري، م. (1382). بررسی اثربخشی گروه درمانی شناختی رفتاري بر میزان عزت نفس، پایان نامه ارشد روانشناسی بالینی، دانشگاه فردوسی.
یوسفی، ز. بهرامی، ف. مهرابی، ح ا. (1387). نشخوار فکری، آغاز و دوام افسردگی، شماره 2 (1)، ص 73-67.
Alves, M. L., Pimentel, A. J., Guaratini, A. A., Marcolino, J. A., Gozzani, J. L., & Mathias, L. A. (2007). [Preoperative anxiety in surgeries of the breast: a comparative study between patients with suspected breast cancer and that undergoing cosmetic surgery.]. Rev Bras Anestesiol, 57(2), 147-156.
Arrindell, A.W., Heesink, J., & Fei, J. (1999). The satisfaction with life scale (SWLs): Appraisal with 1700 healthy young adults in the Netherlands. Personality and Individuals Differences. 26, 815 − 826.
Baron, R. (1991). A: Self concept and academic achievement, Investig ating their improvement as discriminator of academic track membership in high school. Canadian Journal of Education.
Bedner, R, L. & Peterson, S.R. (1996): self – esteem: paradox and innovations in clinical theory and practice. Washington: American psychology Association.
Blascovich, J. &Tomaka. J. (1991), Measure of self esteem. In J. P.Robinson, p, r. Shaver & L.S.Wrightsman (Eds). Measure of personality &social psychology attitude .Vol 1.
Bohne A, Wilhelm S, Keuthen NJ, Florin I, Baer L, Junkie M. (2002). Prevalence of body dysmorphic disorder in a German college student sample. Psychiatr Res, 109: 101-4.
Boyle P, Levin B, eds. World Cancer Report, (2008). Lyon, France: International Agency for Research on Cancer.
Brickell, J. (2007). Purpose of behavior: Language and levels of commitment. International Journal of Reality Therapy, 25(1), 39–41.
Cadena Christine (2007). Choice therapy & reality therapy: Innovative approach to managing ADHD.
Cash, T.F. Labarge,A.S. (1996). Development of the appearance schema inventory: A new cognitive body-image assessment. Cognitive Therapy and Research, 20, 37-50.
Castle, D.J., Honigman, R.J. (2002). Does cosmetic surgery improve psychological wellbeing? Medical Journal of Australia, 176, 601-604.
Caterin, l. C. (2008). The effect of reality therapy based group counseling on the self esteem.
Cheng, S., & Chan, A. (2005). Measuring Psychological well–being in the Chinese Personality and Individual Differences. 38, 1307 −1316 .
Comiskey, D.E. (1993). Using reality therapy group training with at-risk high school. Journal of Rreality Therapy, 12(2), 59-64.
Cooper M, Osman DS. (2007). Metacognition in body dysmorphic disorder: A preliminary exploration. J Cogn Psychother, 2: 1-20.
Cooper M, Osman S. (2007). Metacognition in body dysmorphic disorder: a preliminary exploration. J Cognit Psych: An Intl Quart; 21(2): 148- 55.
Coopersmith, S, (1967). The antecedent of self-esteem. New Yourk: W. H. Freeman.
Davey CL, Wells A. (2006). Worry and its Psychological Disorder, Theory, Assessment and Treatment, Copyright by Wiley & Sons Ltd, PP: 3-121.
Deb, Sibnath (2009). Self esteem of depressive patients. Journal of the India academy of applied psychology. Vol 35.no 2-239-244.
Dieffenbach JF. (1845). Die Operative Chirurgie. Liepzig, Germany: F.A. Brokhaus.
Dierendonck, D. (2005). The construct validity of Ryff’ Scales of psychological well-being and its extension with spiritual well – being. Personality and Individual Differences. 36, 629 − 643.
Edgerton, M.T. Jacobson, W.E. Meyer, E. (1960). Surgical psychiatric study of patients seeking plastic surgery, British Journal of Plastic Surgery, 13, 136-145.
Flavell JH. (1979). Metacognition and cognitive monitoring: A new area of cognitive–developmental inquiry. Am Psychologistو 34: 906-11.
Gabouri, H., Devon, H. (2003). The desire for cosmetic facial surgery may reflect a personality disorder .science of mental health .Language Testing, 6, 80-90.
Goin, M.K. ,Burgoyne,R.W.,& Goin,J.M.(1980). A prospective psychological study of 50 female facelift patients. Plastic and Reconstructive Surgery, 65, 436-442.
Gullone, E. (1998). Adolescent body-image dissatisfaction: Relationships with self-esteem, anxiety and depression. Journal of child psychology and psychiatry. 39, Issue: 2, P.255.
Hamoleh M, Roozilallab M, Ehteram E. (2011). Psychology and cancer: The FUMS j; 1(1):53-8.
Hayes N, Joseph S. (2003). Big 5 correlate of three measures of subjective well-being. Personal Individ Differ; 34:723-727.
Hill, G. and Silver, A.G. (1950). Psychodynamic and esthetic motivation for plastic surgery. Psychosomatic Medicine, 12, 345-352.
Ivarsson, Ivalander, Litlere, Nevonen. (2005). Weight concerns, body-image, depression and anxiety in Swedish adolescents. Department of child and adolescent psychiatry center, Sweden.
Jahoda, M. (1985). Current Concepts of Positive Mental Health. New York: Basic Books.
Jennifer, D. (2006). Body dimorphic disorder and other clinically significant, body image concerns in adolescent psychiatric inpatients. Child psychiatry hum Journal, Brown medical school, USA.
John, D & Catherien, T. mac, A. (2004). Research net work on socie economic status &Health self esteem.
Jones DC. (2001). Social comparison and body image: attractiveness comparisons to models and peers among adolescent girls and boys. Journal of Research: Vol: 68; P.236.
Jones, DC, Vigfusdottir, T.H., Lee, Y. (2004). Body-Image and the Appearance Culture among adolescent girls and boys: An Examination of friend conversations, peer Criticism, Appearance magazines, and the Internalization of appearance Ideals. Journal of Adolescent Research, Vol.19, No.3, P.323-339.
Kaplan, H.I., & Sadock, B.J. (1998). Synopsis of psychiatry: behavioral Science/ clinical Psychiatry. NewYourk: Williams & Wilkins.
Kelly, Small and EGallery. (2001). Addressing body image, Self- esteem and Eating disorder. A Peer Reviewed Journal, Vol.2, N.2.
Keyes CLM, Shmotkin D, Ryff CD. (2002). Optimizing well-being: the empirical encounter of two traditions. J Perso and Soci Psych; 82: 1007–1022.
Kim, H. (2002). The effect of a reality Herapy program an the responsibility for elementary school children in korea/international journal of reality therapy. vol: xyII number J.
Kim, Jeongsoon. (2009). Effectivness of reality therapy program for schizophrenic pationet.
Lareson, J.S. (1991). The measurement of health: Concepts and indicators. New York: Green Wood Press.
Lazarus, R. S., & Folkman, S. (1984). Stress, appraisal and coping. NewYork: Springer.
Lazarus, R.S., & Folkman, S. (1984b). Stress, appraisal, and coping. New York: Speinger.
Lengua LJ. Stormshak E. (2000). Gender, gender roles and personality: Gender differences in the prediction of coping and psychological symptoms. Sex Roles; 43: 787–820.
Markus HR, Ryff CD, Curhan KB, Palmersheim KA. (2004). In their own words: Wellbeing at midlife among high school and college educated adults. In O.G. Brim, C.D. Ryff CD. & Kessler RC. (Eds.), How healthy are we? A national study of well-being at midlife. Chicago: University of Chicago Press: 273-319.
Mc manus, Ferda(2009). Cognitive- behaviour therapy for low self esteem; A case example. Association for behaviour and cognitive therapies publish by Elsevier.
Nauert, Rick (2009). Reality therapy for PTSD. Reviewed by John M Grohal.
Newton, T.J., & Keenan, A.(1990). The Moderating Effect of the Type A Behavior Pattern and Locus of Control upon the Relationship Between Change in Job Demands and Change in Psychological Strain. Journal of Human Relations, 43(12), 1229-1255.
Neziroglu F, Khemlani-Patel S. (2002). A review of cognitive and behavioral treatment for body dysmorphic disorder. CNS Spectr 2002; 7: 464-71.
Otto MW, Wilhelm S, Cohen LS, Harlow B. (2001). Prevalence of body dysmorphic disorder in a community sample of women. Am J Psychiatry, 158: 2061-3.
Papageorigiou C, Wells A. (2000). An Empirical Test of a Clinical Meta-cognitive Model of Rumination and depression. Cogn Ther Res. (27): 261-273.
Paradise, W.A., Kernis, H.M. (2002) . Self esteem and psychological well–being. Journal of Social and Clinical Psychology. 4, 345 − 361.
Parkes, K. (1991). Locus of control as a moderator. The British Journal of Psychology, 82, 291-312.
Pecorari G, Gramaglia C, Garzaro M, Abbate-Daga G, Cavallo GP, Giordano C, et al. Self-esteem and personality in subjects with and without body dysmorphic disorder traits undergoing cosmetic rhinoplasty: preliminary data. J Plast Reconstr Aesthet Surg 2010; 63(3): 493-8.
Philips KA. (2009). Understanding body dysmorphic disorder. London: Oxford press; 54-87.
Phillips KA, Diaz SF. (1997). Gender differences in body dysmorphic disorder. J Nerv Mental Dis, 185: 570-7.
Roini, C., Ottolini, F., Raffanelli. C, Tossani, E., Ryff, CD., & Fave, A.G. (2003). The Relationship of psychological well–being distress and personality. Psychotherapy Psychosomatics. 72, 268 − 375.
Rosen, J.C. Reiter, J. Oroson, p. (1995). Cognitive behavioral body image therapy for body dysmophic disorder.Journal of Consulting and Clinical Psychology, 63, 263-269.
Ross KE, Van K. (2008). An open trail of group metacognitive therapy for obsessive-compulsive disorder. J Behav Ther Exp Psychiatr, 39: 451-8.
Ryan RM, Deci EL. (2001). On happiness and human potentials: a review of research on hedonic and eudaimonic well-being. Ann Rev Psych; 52: 141–166.
Ryff CD, Keyes CL. (1995). The structure of psychological well-being revisited. J Perso and Soci Psych; 69: 719–727.
Ryff CD, Keyes CLM, Hughes DL. (2003). Status inequalities, perceived discrimination, and eudaimonic well-being: Do the challenges of minority life hone purpose and growth? J Hea Soc Beh; 44: 275-291.
Ryff CD, Singer B. (1998). The contours of positive human health. Psych Inqu; 9: 1–28.
Ryff CD, Singer BH, Love GD. (2004). Positive health: Connecting well-being with biology. Philosophical Transactions of the Royal Society of London; 359: 1383-1394.
Ryff CD. (1989). Happiness is everything, or is it? Explorations on the meaning of psychological well-being. J Perso and Soci Psych; 57: 1069–1081.
Ryff CD. (1995). Psychological well-being in adult life. Cur Dir Psych Sci; 4: 99–104.
Ryff, CD. (1989). Happiness is everything or is it? Exploration on the meaning of psychological well–being. Journal of Personality and Social Psychology. 6, 1069 −1081.
Ryff, CD., & Keyes, C.L. (1995). The structure of psychological well- being revisited. Journal of Personality and Social Psychology. 69, 719 − 727.
Ryff, CD., & Singer, B. (1996). Psychological well – being: Meaning measurement and implication for psychotherapy. Psychotherapy Psychosomatics. 65, 14 − 23.
Ryff, CD., & Singer, B. (1998). Human health: New directions for the next millennium. Psychological Inquiry. 9, 69 − 85.
Ryff, CD., & Singer, B. (1998). The contours of Positive human health. Psychological Inquiry. 9, 1− 28.
Salkovskis P M. (1998). Cognitive-behavioural factors and the persistence of intrusive thoughts in obsessional problems. Behav Res Ther; 27(2): 677-682.
Sarwer DB, Wadden TA, Pertschuk MJ, Whitaker LA. (1998). Body image dissatisfaction and body dysmorphic disorder in 100 cosmetic surgery patients. Plast Reconstr Surg, 101: 1644-9.
Schwartz, K. (2007). Remembering the forgotten: psychotherapy groups for the nursing home. Int J Group Psychothe; 57(4):497-514.
Sclafani AP, Choe KS. (2003). Psychological aspects of plastic surgery, in Otolaryngology-Facial Plastic Surgery, AM (ed.), eMedine from WebMD.
Seligman APM, Rauich K, Gecax L, Gilham G. (2004). Optimistic child. Roshd publications; Tehran.
Seligman, M.P. (2003). Positive psychology: Fundamental assumption. The psychologist.16, 126 −127.
Sheldon KM, Elliot AJ. (1999). Goal striving, needsatisfaction, and longitudinal well-being: The self-concordance model. J Perso and Soci Psych; 76: 482-497.
Smith, E.R. Mackie, D.M. (2000). Social psychology. Philadelphia. Psychology Press.
Spector, P.E., & O’Connell, B.J. (1994). "The contribution of personality traits, negative affectivity, locus of control and Type A to the subsequent reports of job stressors and job strains". Journal of Occupational and OrganizationalPsychology, 67, 1-11.
Stwart. (2006). Work on the Anxiety associated with Negative body image, Simmonds publcations, Vancover Available: treatment. J Behav Ther, 35: 307-18.
Teasdale JD, Barnard PJ. (1993). Affect cognition and change: Remodeling Depressive Thought .Hove: Erlbaum.
Teasdale, J. D., Moore, R. G., Hayhurst, H., Pope, M., Williams, S., & Segal, Z. V. (2002). Metacognitive awareness and prevention of relapse in depression: empirical evidence. J Consult Clin Psychol, 70(2), 275-287.
Wells A, Fisher PL. (2008). Metacognitive therapy for obsessive compulsive disorder: A case series. J Behav Ther Exp Psychiatr, 43: 117-32
Wells A, King P. (2006). Metacognitive therapy for generalized anxiety disorder: An open trial. J Behav Ther Exp Psychiatr, 37: 206-12.
Wells A, Matthews G. (1994). Attention and Emotion: A clinical perspective. Erlbaum: Hove, 24-36.
Wells A, Simbi S. (2004). Metcognitive therapy for PTSD: A preliminary investigation of a new brief.
Wells A. (2000). Emotional disorders and metacognition: Innovative cognitive therapy. Chi Chester, UK: Wiley, 187-95.
Wells, A., Fisher, P., Myers, S., Wheatley, J., Patel, T., & Brewin, C. R. (2012). Metacognitive therapy in treatment-resistant depression: a platform trial. Behav Res Ther, 50(6), 367-373. Doi 10.1016/j.brat.02.004.
Wright, M.R., & Wright, W.K. (1975). A psychological study of patients undergoing cosmetic surgery. Archives of Otolaryngology, 101, P.145-151.
Wubbolding RE, Brickell J. (2004). Reality therapy, a global perspective. International Journal for the Advancement of Counseling; 26(3):56-67.
Zeighami H, Hooshman Sh, Kooshyar Y, Esmaiili MM. (2009). Assesment of quality of life in cancer. Nursing and Midwifery journal of Hamedan; 16.
Zekovic B, Renwick R. (2003). Quality of life the children and adolescents with developmental disabilities: Review of conceptual and methodological issues relevant to public policy. Disabl Soc; 18:19-34.